جویل اِدگرتن هرگز بهتر از اجرای خود در «رویای قطار»، فیلمی بهطرز زیبا و تأثیرگذار، نبوده است

«رویای قطار» نوع فیلمی است که مردم اغلب میگویند میخواهند فیلمهای بیشتری از این دست ببینند، اما وقتی چنین فیلمی بهواقع به نمایش میآید، دقیقاً نمیدانند با آن چهکار کنند. این فیلم با سادگی ملایم و بیادعا روایت میشود که بهتدریج به قدرت احساسی انباشته تبدیل میگردد و همزمان حس کوچکی و خاصی دارد و در عین حال وسعت و گستردگیای را بهنمایش میگذارد.
این فیلم به برخی از رازهای بزرگ بشریت—مانند اینکه چه چیزی به زندگی معنا یا هدف میبخشد—میپردازد بهطرزی شعرگونه و دلنشین، بدون اینکه سنگین یا خستهکننده شود. حتی با وجود تواضع ذاتیاش، در «رویای قطار» نکتهای خاص وجود دارد که با تمجیدهای افراطی بهراحتی همپوشانی نمیکند.
این فیلم اقتباسی از رمان کوتاه ۲۰۱۱ اثر دنیس جانسون است؛ کارگردانی آن به عهده کلینت بنتلی است که متننامه را بههمراه گرِگ کوِدَر نوشته است. این دو اخیراً بهدلیل متننامهٔ درام زندان «سینگ سینگ» نامزد جایزه اسکار شدهاند، اما پروژهٔ پیشینشان «اسبسوار» با عکاسیهای تأثیرگذار و لحظات ساکتی پر از معانی عمیق، شباهت بیشتری به این اثر دارد.
داستان دربارهٔ رابرْت گرینیر (جویل اِدگرتن) است؛ نام این شخصیت بهقدری در روایت ملودیمانند و دقیق ویل پاتون تکرار میشود که گویی شخصی واقعی است، کسی که شاید بهطور مستقیم نمیشناختید اما گهگاه از طریق یک عضو خانواده یا دوست دربارهاش شنیدهاید. گرینیر تمام عمر خود را در ناحیهای نسبتاً محدود از جنگلهای شمالغربی اقیانوسپاسی، از اواخر قرن نوزدهم تا دههٔ ۱۹۶۰ میگذراند؛ او چوببر و کارگر راهآهن است که بهنحوی هرگز به اقیانوس نگاه نمیکند و هرگز از تلفن استفاده نمیکند.
بخش عمدهٔ داستان در آستانهٔ قرن بیستم و دوران جنگ جهانی اول رخ میدهد؛ گرینیر در نهایت با زنی به نام گِلادیس (فِلِسیتی جونز) ازدواج میکند و یک کلبهٔ کوچک در دل جنگل میسازند و فرزندی بهدنیا میآورند. شغل او او را برای مدتهای طولانی از خانواده جدا میکند؛ بنابراین لحظات حضور در خانه برایش ارزشمندتر میشود. یک فاجعهٔ ناگهانی مسیر زندگی او را به سمت تنهایی شبحوار میکشاند.

روایت عمدتاً بهصورت لحظات دورهای و گاهبهگاه انجام میشود و صحنههای دیالوگ سنتی کمی دارد؛ بهاینجهت فیلم شبیه تکهتکههای یک خاطره بهنظر میآید. بهجز ادگرتن و جونز، برخوردهای کوتاه اما بهیادماندنیای با شخصیتهای بازیشده توسط کلیفتون کولینز جونیور، پل شنايدر و جان دیِل، و همچنین ویلیام اچ. میسی بهعنوان کارشناس قدیمی مواد منفجره و کری کاندن بهعنوان نگهبان جنگل وجود دارد که صحنههای اضافیشان تأثیرگذار هستند.
فیلمبرداری توسط آدولفو ولوزو، که همچنین «اسبسوار» را بهتصویر کشیده، بهویژه برجسته است؛ او با نسبت تصویر جعبهای ۳:۲، گسترهٔ سرسبز سرزمینهایی که گرینیر در آن زندگی و کار میکند را بهدقت ثبت میکند. طراحی صحنه توسط الکساندرا شالر و طراحی لباس توسط داکوتا کلر و مالگوشیا تورزانسکا بهطور مناسب زندگیپذیر است و دورهٔ زمانی را بدون احساس مصنوعی به تصویر میکشد. موسیقی متن فیلم توسط بریز دسنر (از گروه The National) ساخته شده است که آهنگ پایانی احساسی را نیز بههمراه خواننده نیک کیو سروده است.
در ادگرتن همواره حس استحکام و صداقت واضحی حضور داشته است؛ این ویژگی در «رویای قطار» بهخوبی بهکار گرفته شده و شاید بهترین اجرای کامل او باشد. گرینیر مردی کمکلام است؛ بنابراین هر بار که احساساتش را بیان میکند، تأثیر بیشتری دارد، و ادگرتن توانسته است افکار و احساسات شخصیت را از طریق نگاهها و حرکات بدنش منتقل کند؛ طرز نگاه او به چیزی گاهی به اندازهٔ گفتن آن به کلام معنا میرساند.
گرینیر وقتی متوجه میشود که برای کارهای سخت و خطرناک چوببرداری که سالها معیشتش بوده، دیگر خیلی پیر شده، این را از رفتار مردان اطرافش، بهویژه با ورود ارهٔ زنجیروئی، میفهمد. اینکه ادگرتن بهعنوان مردی از اوایل قرن بیستم بهاینگونه باورپذیر ظاهر میشود، او را بهعنوان کسی که زمان خود را از دست داده، واقعی میسازد. زمانها تغییر میکنند، «رویای قطار» بهنظر میرسد به این نکته اشاره دارد، اما شگفتیهای بزرگ زندگی برای همیشه باقی میمانند.
«رویای قطار»
رتبهبندی: PG-13، بهدلیل برخی صحنههای خشونت و محتوای جنسی
مدت زمان: ۱ ساعت و ۴۲ دقیقه
نمایش: بهصورت محدود از جمعهٔ ۷ نوامبر؛ در نتفلیکس از ۲۱ نوامبر