پارادوکس راست‌گرایی ترامپی اروپا

0

چگونه تسلیح‌سازی ایدئولوژیک آمریکا می‌تواند به نتایج معکوس منجر شود

ایوان کراستِف

یک گردهمایی از سیاستمداران ملی‌گرا در مورمان-سور-ورن‌سان، فرانسه، ژوئن 2025
یک گردهمایی از سیاستمداران ملی‌گرا در مورمان-سور-ورن‌سان، فرانسه، ژوئن 2025 – بنوا تسِیِر / رویترز

ایوان کراستِف رئیس مرکز استراتژی‌های لیبرال در صوفیا و پژوهشگر دائمی آلبرت هیرشمان در مؤسسه علوم انسانی وین است.

در ده ماهی که از بازگشت رئیس‌جمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، به سمت‌خانه می‌گذرد، او نحوهٔ تعامل ایالات متحده با هم‌پیمانان و مخالفان را به‌کل تغییر داده است. وی نه تنها معماری و دکوراسیون کاخ سفید را بازطراحی می‌کند، بلکه نقشه‌های ذهنی واشنگتن را برای درک جهان دوباره ترسیم می‌کند.

در ابتدا، تمرکز دولت بر تعرفه‌ها این تصور را القا کرد که ترامپ به سیاست‌های سایر کشورها بی‌علاقه است و تنها به ترازهای تجاری اهمیت می‌دهد. اما اقدامات اخیر این تصور را رد کردند. این خصومت ترامپ نسبت به برزیل (که رئیس‌جمهور سوسیالیست آن، لوئیس ایناسیو لولا دا سیلوا، را به شدت دوست ندارد) و سخاوت مالی بی‌حد و حدد او نسبت به آرژانتین (که رئیس‌جمهور پاپولیست راست‌گرا، خاویر میلهی، را «رئیس‌جمهور دلخواه» خود می‌نامد) را نه اقتصاد، بلکه ایدئولوژی توضیح می‌دهد. در سیاست‌های ترامپ، تقسیم‌بندی چپ‑راست، نه تضاد بین دموکراسی و استبداد، نقش اصلی را ایفا می‌کند. برخلاف پیشینیان نظیر جورج دبلیو بوش، باراک اوباما و جو بایدن، ترامپ قصد صادر کردن دموکراسی به دیگران را ندارد؛ او مشتاق است برنامهٔ سیاسی داخلی‌اش را رواج دهد؛ برنامه‌ای که ضد مهاجرت، ضد بیداری و ضد زیست‌محیط‌گرایی است.

احتمالاً هیچ‌جایی تا این حد نشان نداده است که برتری ایدئولوژی در رویکرد ترامپ نسبت به اروپا واضح باشد. او با تحقیر شدید از اتحادیه اروپا و دوری از ارزش‌های لیبرال سنتی که پیوستگی آتلانتیک را پایه‌گذاری کرده‌اند، به جای آن به راست‌گرایان افراطی اروپا گرایش پیدا کرده است. در کنار روابطش با نخست‌وزیر پاپولیست راست‌گرای ایتالیا، جورچیا ملونی، ترامپ از حزب «جایگزین برای آلمان» (AfD)، حزب Vox در اسپانیا، و حزب Reform UK نیگل فاراج، و دیگر احزاب راست‌گرای افراطی حمایت کرده است.

حسی وجود دارد که کاخ سفید بسیاری از کشورهای اروپایی را یک دوره انتخاباتی پشت سر ایالات متحده می‌بیند و انتظار دارد در چند سال آینده، یک تغییر شدید به سمت راست در این قاره رخ دهد. اروپاییان راست‌گرای این باور را به اشتراک می‌گذارند و حتی اقدام به تشکیل جبهه‌ای فراملی کرده‌اند. گروه جدیدی از احزاب راست‌گرا به نام «میهن‌پرستان اروپا» ظاهر شده است که متعهدهٔ «اروپا را دوباره بزرگ کنیم» است و از مدل انقلاب MAGA پیروی می‌کند.

در زمانی که ترامپ به تجدیدنظر در ترتیبات امنیتی ایالات متحده با اروپا می‌پردازد، تهدید به کاهش حضور نظامی آمریکا در آنجا و الزام به پرداخت هزینه‌های دفاعی خود توسط اروپا، حمایت او از راست‌گرایان افراطی اروپایی ابتدا به‌عنوان یک ضربهٔ استراتژیک می‌نگرد. این اقدام به آمریکا اجازه می‌دهد تا بخش‌های مهمی از اروپا را در حوزهٔ نفوذ خود نگه دارد، در حالی که همزمان تعهدات خود به این منطقه را کاهش می‌دهد. این یک روش کم‌هزینه برای تقویت نفوذ MAGA و جلوگیری از ظهور اروپا‌ای مستقل است که کمتر با واشنگتن همسو باشد.

در این بازی، اروپای مرکزی، جایی که یک باند از سیاستمداران بی‌لیبرال پیش‌تر پایهٔ قوی‌ای به‌دست آورده‌اند، نقش کلیدی ایفا می‌کند. سال‌ها پیش از انتخابات ۲۰۲۴، ترامپ تحسین خود را نسبت به ویکتور اوربان، نخست‌وزیر دیرینهٔ مجارستان، که اغلب به‌عنوان الگوی رهبری MAGA تلقی می‌شود، ابراز کرد؛ پس از بازگشت به قدرت، ترامپ این رابطه را با معاف کردن مجارستان از تحریم‌های مرتبط با واردات نفت روسیه تقویت کرد. در لهستان، کاندیدای راست‌گرای پاپولیست و مورد حمایت MAGA، کارول ناوراکی، در انتخابات ریاست‌جمهوری ژوئن پیروز شد. نخست‌وزیر اسلواکی، رابرت فی‌کو، هم‌راستایی خود را با رئیس‌جمهور آمریکا اعلام کرد. و در جمهوری چک، پاپولیست دیگری که توسط ترامپ حمایت می‌شود، آندریج بابیش، در انتخابات پارلمانی اکتبر پیروز شد و اکنون در پی تشکیل دولت جدیدی است.

اگرچه تلاش قهرمانانه دولت ترامپ برای جذب راست‌گرایان افراطی اروپا به نتایج قابل‌توجهی منجر شده است، اما این یک شرط پرریسک نیز می‌باشد. به‌ویژه، تشدید قطبی‌سازی سیاسی ممکن است به یک اروپا پراکنده منجر شود تا یک اروپا منطبق بر ترامپ. به‌صراحت واضح نیست که حتی رهبران بی‌لیبرال، از جمله خود اوربان، از نظر ژئوپولیتیکی با ترامپ همسو شوند، چه در مورد روسیه، چه چین یا مسائل اقتصادی. در عین حال، با تمرکز صرف بر حمایت از احزاب و رهبرانی که ایدئولوژی مشابهی دارند، این دولت ممکن است پایهٔ «پرو‑آمریکانی‌گری» را که به‌صورت سنتی حمایت‌کنندهٔ واشنگتن در بخش‌های کلیدی اروپا بوده است، از دست بدهد.

جهان‌گرایان بی‌لیبرال

اگر دو دههٔ نخست پس از جنگ سرد با «غرب‌زدایی» اروپا شرقی، یعنی شکوفایی دموکراسی لیبرال در کشورهای پیشین بلوک کمونیستی، شناخته می‌شد، امروز برعکس آن رخ داده است. اکنون «شرق‌زدایی» تدریجی اروپا غربی از طریق گسترش بی‌لیبرالی به سبک اوربان به مراکز قبلی لیبرال در حال رخ دادن است. رشد چشمگیر حزب AfD در غرب آلمان، نشانه‌ای واضح از این تحول به شمار می‌آید.

چندی پیش، بسیاری از تحلیلگران بر این باور بودند که این حزب—که سرویس اطلاعات داخلی آلمان آن را به‌عنوان تهدید «افراطی‌گرای راست» تأیید شده برای نظم دموکراتیک کشور تشخیص داده است—نمی‌تواند فراتر از مراکز خود در مناطق شرق سابق آلمان گسترش یابد. این گمان دیگر صادق نیست؛ عملکرد AfD در نظرسنجی‌های اخیر و انتخابات منطقه‌ای در نورین-وستفالیا این حقیقت را روشن می‌کند. امروز، غرب در حال تقلید از شرق است: نگرش عمومی در اروپای غربی شروع به شباهت به احساسات موجود در اروپای شرقی در بحران مهاجرت ۲۰۱۵ کرده است. رشد شرق در سیاست‌های اروپایی، اتحادیه اروپا را ایدئولوژیکاً به واشنگتن ترامپی نزدیک‌تر می‌کند.

اما ائتلاف ترامپ با اوربان و دیگر رهبران راست‌گرا در اروپای مرکزی و شرقی، فراتر از ایدئولوژی است. اگرچه نیروهای بی‌لیبرال در این کشورها متنوع‌اند—و اغلب در مسائلی مانند سیاست نسبت به روسیه یا حاکمیت اقتصادی با یک‌دیگر اختلاف دارند—این منطقه شبیه ایالات متحده به‌عنوان «ایالت‌های قرمز» از نظر تمایلات سیاسی است. اینجا فرهنگی محافظه‌کار، عمدتاً سفیدپوست و متعهد به یکدستی فرهنگی است. همانند حامیان MAGA، جمعیت این مناطق تمایل دارد مهاجرت و بیداری را رد کند و نسبت به تغییرات آب‌وهوایی تردید دارد. بنابراین تعجّب نیست که دیاسپورای اروپای شرقی در ایالات متحده در آخرین انتخابات به سمت ترامپ متمایل بوده‌اند.

دیدگاه‌های اروپایی‌ها نسبت به ایالات متحده اکنون توسط دیدگاه‌های آن‌ها نسبت به ترامپ تعیین می‌شود.

پس از پیروزی ترامپ در سال ۲۰۲۴، حس تحولات گسترده‌تر واضح شد: تحت رهبری احزاب راست‑پاپولیست در اروپای مرکزی و شرقی، نیروهای بی‌لیبرال قاره به‌سرعت از دفاع از حاکمیت ملی در برابر اتحادیه اروپا به‌سوی حمایت از یک حرکت فراملی جدید با برنامهٔ محافظه‌کار جهانی متمایل شدند. همزمان، میانه‌روهای اروپا غالباً خود را در مسیر معکوس می‌بینند: بسیاری از پیشینان حامی‌گرایی جهانی و آتلانتیک، خود را به‌عنوان حامیان حاکمیت ملی بازتعریف کرده و در برابر آنچه به‌عنوان تجاوز ایدئولوژیک واشنگتن می‌شناسند، ایستادگی می‌کنند.

انقلاب ترامپی قارهٔ اروپا را به دو بخش تقسیم کرده است. برخلاف دوره‌های پیشین تنش‌ساز، مانند تهاجم آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، این تقسیم دیگر بین کشورهای طرفدار یا مخالف ایالات متحده نیست؛ این بار بین گروه‌های سیاسی طرفدار و مخالف ترامپ شکل می‌گیرد. مهم‌ترین تغییر این است که نگرش اروپایی‌ها به نظام سیاسی ایالات متحده الآن به‌طور چشمگیری قطبی شده است. در نظرسنجی‌ای که در ژوئن توسط شورای روابط خارجی اروپا انجام شد، هواداران احزاب راست‌افراطی همچون AfD آلمان، برادران ایتالیا، فیدس مجارستان، حزب قانون و عدالت لهستان و Vox اسپانیا، دیدگاهی عمدتاً مثبت نسبت به سیاست‌های آمریکایی داشتند؛ در حالی که رای‌دهندگان عادی این کشورها دیدگاهی عمدتاً منفی از آن داشتند. این اولین بار نیست که نظرسنجی‌های این شورا نشان‌دهندهٔ چنین درجه‌ای از قطبی‌سازی بوده است.

نکتهٔ اصلی این است که دیدگاه اروپایی‌ها نسبت به ایالات متحده اکنون توسط نگرش آن‌ها نسبت به ترامپ تعیین می‌شود. برخی از حامیان سنتی آتلانتیک‌گرایی در حال نگران شدن نسبت به آینده هستند، زیرا ممکن است هواداران اروپایی ترامپ وقتی او در قدرت نیست یا سیاست‌های او شکست می‌خورند، از حمایت خود از ایالات متحده دست بکشند. با بهره‌گیری از پیشروی بی‌لیبرال شرق اروپا، دولت ترامپ نه تنها تقسیم شرقی‑غربی قدیمی قاره را تشدید کرده، بلکه خطر تجزیهٔ اتحادیه اروپا را به‌طور چشمگیری افزایش داده است. حتی اگر احزاب راست در سراسر منطقه به قدرت برسند، به‌وضوح روشن نیست که یک اروپا بی‌لیبرال به‌طور خودبه‌خودی هوادار آمریکا باشد یا اینکه آرزوی یک اروپای مستقل، کمتر وابسته به ایالات متحده، تنها در دست احزاب سنتی میانه و چپ باشد. چشم‌انداز ژئوپولیتیک اوربان، محدودیت‌های اثر ترامپ بر اروپا را نشان می‌دهد.

جاده ابریشم مجارستان

اگر یک شخصیت پاپولیستی اروپایی در سراسر جهان MAGA شناخته می‌شود، اوربان است. از دههٔ ۲۰۱۰، این رهبر مجارستان سرمایه‌گذاری سنگینی در ساختن شبکهٔ محافظه‌کار آتلانتیک انجام داده و به‌گونه‌ای تبدیل شده است که همان‌طور که فیدل کاسترو در سمت چپ بود، اوربان برای جناح راست یک قهرمان و الگو شد. نفوذ اوربان در سراسر اروپا مرکزی و شرقی قابل‌توجه است. اگر در آوریل ۲۰۲۶ بازانتخاب شود، می‌تواند ادعای خود را برای نقش معمار اصلی استراتژی ژئوپولیتیک پس‌لیبرال اروپا داشته باشد.

اما حتی اگر اوربان مجدداً اختیار انتخابی بگیرد، تضمین‌کنندهٔ سلطهٔ MAGA در قاره نخواهد بود. این رئیس‌جمهور ممکن است ترامپ را حمایت کند، اما همچنین می‌بیند که غرب به‌سویی نزول غیرقابل برگشت پیش رفته است. در دفتر اوربان در بوداپست، سه نقشهٔ جهان نمایش داده می‌شود که جهان را از دیدگاه‌های متفاوت می‌بینند: یک نقشهٔ مرکزیت آمریکا، یک نقشهٔ مرکزیت اروپا، و یک نقشهٔ مرکزیت چین. آنچه اوربان در هنگام مطالعهٔ آن‌ها می‌بیند، «تغییر سیستم جهانی» است — انتقال قدرت به آسیا. به‌نظر وی، آسیا دارای شتاب جمعیتی، برتری فناوری و سرمایه‌گذاری عظیم است. همچنین در حال سرعت‌گیری در تقویت ظرفیت نظامی خود است تا بتواند با ایالات متحده و هم‌پیمانان غربی رقابت کند. اوربان باور دارد که نظام جهانی آینده به محور آسیا متمرکز خواهد شد.

به‌نظر اوربان، اروپا دو انتخاب واضح دارد: یا می‌تواند به ایالات متحده چسبیده بماند و به‌عنوان «موزهٔ هوای باز» تبدیل شود؛ یک نماد تحسین‌شده اما بی‌تحرک، یا می‌تواند به‌دنبال «استقلال راهبردی» برود و به‌عنوان یک قدرت مستقل، دوباره به رقابت جهانی بپیوندد. شگفت‌انگیز است که اوربان — مشابه رئیس‌جمهور لیبرال فرانسه، امانوئل ماکرون — گفت که «اروپای حاکم» را می‌پسندد. از منظر محافظه‌کارانهٔ اوربان، این به معنای حفظ بازار واحد اروپایی است، در حالی که عمیق‌تر کردن یکپارچگی سیاسی اروپا و حفظ مسافت برابر از چین و ایالات متحده را هدف می‌داند.

اوربان توضیح می‌دهد که ارتباطات هستهٔ استراتژی کلی مجارستان خواهد بود. مجارستان به‌جای پیوستن به یک جنگ سرد با چین یا یک بلوک فناوری یا تجاری برای ایزوله‌سازی پکن، مسیر دیگری را می‌پذیرد. این موضع، واقعیت‌های اقتصادی رو به رشد در بوداپست را نشان می‌دهد: چین امروز بیش از فرانسه، آلمان و بریتانیا سرمایه‌گذاری می‌کند. به عبارت دیگر، اروپای اوربان، برخلاف اروپای اورسولا فن در لاین، رئیس کمیسیون اروپا، در رابطه با سیاست چین، همسو با ترامپ یا با استقرار گستردهٔ آمریکا نیست. چنین اختلافی تنها به سیاستمداران بی‌لیبرال مجارستان محدود نیست؛ برای مثال، حزب AfD آلمان به‌نظر می‌رسد در بسیاری از جنبه‌ها به مسکو نزدیک‌تر از واشنگتن باشد.

البته جناح راست‌پاپولیست اروپا بزرگ‌تر از اوربان است — و او ممکن است در انتخابات آوریل مجارستان، که برای اولین بار پس از سال‌ها با رقیبی قدرتمند مواجه می‌شود، شکست بخورد. در یکی از تناقض‌های تاریخی، فیدس اوربان شاید دقیقاً در لحظاتی سقوط کند که مفسران در حال اعلان «لحظهٔ اوربان» هستند. با این حال، چشم‌انداز جغرافیایی‑آسیا‑محور اوربان، محدودیت‌های اثر ترامپ بر اروپا را نشان می‌دهد.

از MAGA به MEGA

دولت ترامپ آشکارا تمایل دارد سلسله مراتب لیبرال موجود در اتحادیه اروپا را برهم بزند. اما حتی اگر MAGA موفق به تضعیف مؤسسات میانه‌رو ساخته شده توسط فرانسه، آلمان و دیگر دموکراسی‌های اصلی اروپا شود، احزاب راست‌پاپولیستی که او تقویت می‌کند، شاید در نهایت از نوع جدیدی از تأثیر آمریکایی بر اروپا حمایت نکنند.

فرض دولت مبنی بر پیشرفت اروپا به سمت راست نادرست نیست، اما خطا در این است که انتظار داشته باشد ظهور رهبران دوستدار ترامپ به‌تنهایی برای حفظ برتری ایالات متحده کافی باشد. در عوض، ظهور راست‌گرای بی‌لیبرال احتمالاً باعث تشدید بحران اقتصادی و سیاسی می‌شود که «جنگ برای اروپا» (به‌گفتهٔ محقق سیاسی دیمر بٔچِو، دانشگاه آکسفورد) را به‌وجود می‌آورد؛ وضعیتی که در آن قدرت‌های بزرگ مانند چین و روسیه و میان‌قدرت‌هایی همچون ترکیه و کشورهای خلیج فارس به‌تدریج برای تأثیرگذاری بر اروپا رقابت می‌کنند.

مشکل بزرگ‌تر ایالات متحده این است که سیاست‌های ترامپ نهادهای لیبرال را که پیش‌تر این کشورها را به‌عنوان نزدیک‌ترین و قابل‌اعتمادترین متحدان آتلانتیک شناختند، بی‌طرف کرده‌اند. اگر رهبران پاپولیست در مجارستان، جمهوری چک و کشورهای دیگر از محبوبیت خود کاسته شوند، جانشینانشان احتمالاً نسبت به واشنگتن همان اندیشه‌ای ندارند که لیبرالیست‌های غربی اکنون دارند. به‌طرز پارادوکسی، با تقویت روابط با راست‌گرایان اروپا، واشنگتن ممکن است در مجموع نفوذ خود در قاره را تضعیف کند.

اروپای اوربان در مورد چین، هم‌راستا با واشنگتن نیست.

نقاط دیگر تنش بین ترامپ و راست‌گرایان جدید اروپایی، ناشی از ملی‌گرایی تمدنی است که الآن در محافل محافظه‌کار ایالات متحده رواج دارد. دیدگاه MAGA که غرب باید به‌عنوان سفید و مسیحی تعریف شود، با بسیاری از احزاب راست‌گرا در اروپا هم‌آهنگ است؛ اما حامیانشان به‌طور عمیق در مورد سؤال این که آیا روسیهٔ ولادیمیر پوتین بخشی از این امپراتوری بی‌لیبرال جدید است یا نه، تقسیم می‌شوند. برای مثال، لهستانی‌ها متحیرند که محافظان آمریکایی همچون تکر کارلسون، روسیه را بخشی از «غرب سفید و مسیحی» می‌دانند.

شاید واضح‌ترین پیامد موضع اروپایی ترامپ، بازگشت «مسئلهٔ آلمان» باشد — معضل تاریخی مدیریت یک آلمان قدرتمند در چارچوب یک اروپا صلح‌آمیز. همان‌طور که واشنگتن از تعهدات خود به اروپا عقب‌نشینی می‌کند و بر این تأکید می‌کند که اروپا باید هزینهٔ امنیت خود را بپردازد — و همزمان اروپایی‌ها به‌تدریج به قابلیت اطمینان آمریکا شک دارند — بازسازی نظامی آلمان به‌عنوان بخشی از دفاع خود اروپا تبدیل شده است. اما تشویق همزمان ترامپ به AfD، که اکنون دومین حزب بزرگ در بوندستاگر است، احتمال می‌دهد که کشور قدرتمندترین قاره در آینده توسط راست‌گراهای ملی‌گرا آلمانی رهبری شود — و واشنگتن ممکن است نسبت به چنین مسیری همسو باشد. این مسأله ترس‌های قدیمی همسایگان آلمان، از جمله بخش‌هایی از راست‌گرایان اروپا که در عین حال ترامپ را تحسین می‌کنند، را زنده کرده است.

اگر استراتژی اروپایی دولت ترامپ، اعمال هم‌راستایی ایدئولوژیک نزدیک‌تر همراه با کاهش حمایت‌های اقتصادی و نظامی ایالات متحده باشد، در نهایت شکست خواهد خورد. احزاب راست‌گرا، نه کمتر از هم‌پیمانان میانه‌رو و لیبرال خود، می‌دانند که در یک چشم‌انداز ژئوپولیتیک ناآرام، کشورهایشان ممکن است مجبور به خودکفایی شوند. در مواجهه با جهانی خصمانه، راست‌گرایان اروپا ممکن است — شاید به‌طرز ناخواسته — کارآمدی جدا شدن اروپا از ایالات متحده ناپایدار را دوباره کشف کنند. در نهایت، تأثیر ترامپ بر اروپا به‌طرزهای متعدد شبیه به تأثیر میخائیل گورباچوف بر بلوک شرق در دههٔ ۱۹۸۰ است. «گورباچوف‌مانیا» ساختارهای رژیم‌های کمونیستی اروپای شرقی را به‌طور چشمگیر تغییر داد — و در این مسیر به‌پذیرایی مسکو از نفوذ خود کمک کرد.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.