در حالی که گرگها در اکثر مناطق شرق آمریکای شمالی غایب هستند، آیا سگکلفتها میتوانند جایگزین آنها شوند؟

تصور کنید جنگلی سالم، خانهٔ گونههای متنوع: پرندگان میان شاخههای درختان میپرند، سمندرها در لایه برگها میلغزند و گرگها بوی گوزنها را از لایهٔ زیرزمینی دنبال میکنند. هر یک از این جانوران نقش خاصی در جنگل دارند و اکثر بومشناسان استدلال میکنند که از دست دادن هر کدام از این گونهها برای کل اکوسیستم مضر خواهد بود.
متأسفانه – چه به دلیل از دست رفتن زیستگاه، شکار بیش از حد یا گونههای معرفیشده – انسانها برخی گونهها را ناپدید کردهاند. همزمان، گونههای دیگر به حضور ما سازگار شده و گستردهتر شدهاند.
بهعنوان بومشناسی، کنجکاو هستم که این تغییرات برای اکوسیستمها چه معنایی دارند – آیا این گونههای تازهوارد میتوانند بهطور عملکردی جایگزین گونههای قبلی شوند؟ این فرایند را در شرق آمریکای شمالی بررسی کردم، جایی که برخی از شکارچیان برتر ناپدید شدهاند و شکارچی جدیدی وارد شده است.
آشنایی با شکارچیان
گرگها پیش از این در تمام ایالات شرق رودخانهٔ مسی پراکنده بودند. اما با توسعهٔ زمین، بسیاری از مردم گرگها را تهدید میدیدند و اکثر آنها را از بین بردند. امروزه ترکیبی از گرگهای خاکستری و گرگهای شرقی در کانادا و اطراف دریاچههای بزرگ بقا دارند که من آنها را بهصورت کلی «گرگهای شمالشرقی» مینامم. همچنین جمعیت کوچکی از گرگهای سرخ – گونهای متمایز و کوچکتر از گرگ – در سواحل کارولینای شمالی وجود دارد.
از دست رفتن گرگها ممکن است فرصتی را برای سگکلفتها فراهم کرده باشد. از حدود سال ۱۹۰۰، سگکلفتها شروع به گسترش قلمرو خود به سمت شرق کردند و اکنون تقریباً تمام شرق آمریکای شمالی را اشغال کردهاند.

پس آیا سگکلفتها جایگزین گرگهای جدید هستند؟ آیا میتوانند همان نقش اکولوژیکی را که گرگها ایفا میکردند، بر عهده بگیرند؟ اینها سؤالاتی هستند که من در مقالهام که در آگوست ۲۰۲۵ در مجله Stacks منتشر شد، به آنها پاسخ دادم. تمرکز من بر نقش آنها بهعنوان شکارچیان بود – چه میخورند و چهقدر شکارهای بزرگگیاهخوار مانند گوزن و مووس را میکُشتند.
در منو چه چیزهایی موجود است؟
من با مرور تمام مقالاتی که درباره رژیم غذایی گرگ یا سگکلفت پیدا کردم، شروع کردم و درصد نمونههای فضولات یا معدهای که شامل موارد غذایی رایج مانند گوزن، خرگوش، جونهای کوچک یا میوه بودند، ثبت کردم. رژیمهای غذایی گرگهای شمالشرقی را با رژیمهای غذایی سگکلفتهای شمالشرقی و رژیمهای غذای گرگهای سرخ را با رژیمهای سگکلفتهای جنوبشرقی مقایسه کردم.
دو تفاوت برجسته بین رژیمهای غذایی گرگ و سگکلفت پیدا کردم. نخست، گرگها بیشتر گیاهخواران متوسطاندازه میخوردند. بهویژه، در شمالشرقی بیشتر بهسگهای آبی (beaver) و در جنوبشرقی نوترِیا میخوردند. هر دو این گونهها جونهای بزرگ آبزی هستند که بر اکوسیستمها تأثیر میگذارند – ساختن سد توسط سگهای آبی جریان آب را تغییر میدهد که گاهی برای مالکان زمین نامطلوب است، در حالی که نوترِیا گونهای غیر بومی است و به تالابها آسیب میرساند.
دوم، رژیم غذایی گرگها بهطور کلی محدودتر است. آنها نسبت به سگکلفتها میوه کمتری میخورند و تعداد کمتر چندغذاییها نظیر پرندگان، راکونها و روباهها را مصرف میکنند. این به این معناست که سگکلفتها احتمالاً برخی نقشهای بومشناختی را که گرگها هرگز ایفا نکردهاند، انجام میدهند؛ برای مثال، بذر میوهها را در فضولات خود پراکنده میکنند و جمعیت شکارچیان کوچکتر را سرکوب مینمایند.

کشتن گوزن و مووس
اما تنها مطالعات رژیم غذایی نمیتوانند تمام ماجرا را روشن کنند – برای مثال عموماً تشخیص اینکه سگکلفتها گوزنهای خود را کشتند یا به دست آوردند، دشوار است. بنابراین من تمام مطالعات موجود در زمینه مرگ و میر علفخوران را بررسی کردم – این مطالعات شامل برچسبگذاری گوزن یا مووس، پیگیری بقا و اختصاص دلیل مرگ در صورت فوت آنها میشود.
این مطالعات تفاوتهای مهم دیگری بین گرگها و سگکلفتها نشان دادند. برای مثال، گرگها مسئول درصد قابلتوجهی از مرگومیر مووسها بودند – ۱۹٪ از بالغها و ۴۰٪ از نوزادان – در حالی که هیچیک از مطالعات سگکلفتها را در کشتن مووسها مستند نکرد. این به این معناست که تمام یا تقریباً تمام مووسهای موجود در رژیم غذایی سگکلفتها توسط آنها بهدست آمده است.
سگکلفتها، با این حال، شکارچیان ماهری برای گوزن هستند. در شمالشرقی، آنها نسبت به گرگها درصد بیشتری از نوزادان گوزن دمسفید را کشتند: ۲۸٪ در مقابل ۱۵٪، و درصد مشابهی از گوزنهای بالغ: ۱۸٪ در مقابل ۲۲٪. در جنوبشرقی، سگکلفتها ۴۰٪ از نوزادان را کشتند اما تنها ۶٪ از بالغها.
کشتن کمبار گوزنهای بالغ در جنوبشرقی میتواند پیامدهایی برای سایر اعضای جامعه بومشناسی داشته باشد. برای مثال، پس از کشته شدن یک علفخور بزرگ، بسیاری از شکارچیان بزرگ بخشی از لاشه را باقی میگذارند که میتواند منبع مهمی از غذا برای مردگانخواران باشد. اگرچه دادهای در مورد دفعاتی که گرگهای سرخ گوزنهای بالغ را میکشند وجود ندارد، احتمالاً سگکلفتها به همان اندازه که گرگهای سرخ به مردگانخواران غذا میرسانند، غذای کمتری فراهم میکنند.

آیا سگکلفتها جایگزین گرگهای جدید هستند؟
پس این همه چه معنایی دارد؟ این به این معنی است که اگرچه سگکلفتها برخی از همان غذاها را میخورند، نمیتوانند بهطور کامل گرگها را جایگزین کنند. تفاوتهای بین گرگها و سگکلفتها بهویژه در شمالشرقی برجسته بود، جایی که سگکلفتها بهندرت مووس یا سگهای آبی را میکشتند. سگکلفتهای جنوبشرقی شبیهتری به گرگهای سرخ بودند، اما احتمالاً تعداد کمتری نوترِیا و گوزن بالغ را میکشتند.
بازگشت گرگها میتواند راه حل طبیعی برای مناطقی باشد که مدیران حیاتوحش بهدنبال کاهش جمعیت مووس، سگهای آبی، نوترِیا یا گوزن هستند.
با این حال، حتی با کمک بازآبادسازی، احتمالاً گرگها هرگز بهطور کامل محدوده قبلی خود را در شرق آمریکای شمالی بازیابی نخواهند کرد – جمعیت انسانی بیش از حد است. از سوی دیگر، سگکلفتها در حضور انسانها بسیار موفقاند. بنابراین حتی اگر گرگها هرگز بهطور کامل بازنگشت نکنند، حداقل سگکلفتها در این مناطق حضور خواهند داشت و بخشی از نقشی که گرگها پیش از این ایفا میکردند را پر میکنند.
در واقع، انسانها جهان را بهقدری تغییر دادهاند که شاید بازگشت به وضعیت پیش از تغییرات گسترده توسط انسان امکانپذیر نباشد. اگرچه برخی بازسازیها قطعا میتواند حاصل شود، پژوهشگران میتوانند به ارزیابی میزان توانایی گونههای جدید برای جایگزینی عملکردی گونههای ناپدیدار ادامه دهند.