مطالعه‌ای نشان می‌دهد که تفاوت‌های پردازش بصری در دیسلیکسی فراتر از خواندن است

0

تحقیقی جدید که در Neuropsychologia منتشر شده است، شواهدی ارائه می‌دهد مبنی بر این که بزرگسالان مبتلا به دیسلیکسی اطلاعات بصری را به‌گونه‌ای متفاوت نسبت به خوانندگان معمولی پردازش می‌کنند، حتی هنگام مشاهدهٔ اشیای غیرمتنی. نتایج نشان می‌دهد مکانیزم‌های عصبی مسئول تشخیص بین آیتم‌های خاص، مانند چهره‌های فردی یا خانه‌ها، در مغز افراد دیسلیکسی فعالیت کمتری دارند. این موضوع نشان می‌دهد که دیسلیکسی ممکن است شامل تفاوت‌های گسترده‌تری در پردازش بصری باشد، فراتر از مشکلات شناخته‌شدهٔ ارتباط صداها با زبان.

دیسلیکسی یک اختلال رشدی است که با چالش‌های قابل‌توجه در یادگیری خواندن و املا مشخص می‌شود. این دشواری‌ها علی‌رغم هوش مناسب، توانایی‌های حسی و فرصت‌های آموزشی کافی باقی می‌مانند. برجسته‌ترین نظریهٔ مرتبط با علت دیسلیکسی به نقص فنو‌لوزیک اشاره دارد. این نظریه می‌گوید که مشکل اصلی در پردازش صداهای زبان گفتاری نهفته است.

از دید این نظریه، مغز در تجزیهٔ کلمات به صدای اجزایی آن‌ها دچار مشکل می‌شود. این موضوع تبدیل تطبیق این صداها با حروف نوشتاری را کار دشواری می‌سازد. با این حال، خواندن یک فعالیت بصری شدیداً پیچیده است. خواننده بایست الگوهای بصری پیچیده و ریز را به سرعت شناسایی کند تا یک حرف را از دیگری متمایز سازد.

برخی از پژوهشگران پیشنهاد می‌کنند که این اختلال تا حدودی ناشی از نقص در پردازش بصری سطح بالا باشد. این فرضیه می‌گوید نواحی مغزی که برای خواندن بازتخصیص یافته‌اند بخشی از یک سامانهٔ بزرگ‌تر برای تشخیص اشیای مختلف بصری هستند. اگر این سامانهٔ بصری پایه به‌طور غیرطبیعی عمل کند، می‌تواند توسعهٔ خواندن را مختل سازد.

شواهدی که برای این فرضیهٔ بصری ارائه شده‌اند تا پیشین ترکیبی از نتایج متناقض بوده است. برخی مطالعات نشان می‌دهند افراد مبتلا به دیسلیکسی در وظایف بصری غیرمرتبط با خواندن دچار مشکل هستند، در حالی که برخی دیگر هیچ نقصی را گزارش نمی‌کنند. نویسندگان این مطالعه سعی کردند تا برخی از این ناسازگاری‌ها را برطرف کنند. آن‌ها به دنبال بررسی این بودند که آیا تفاوت‌های پردازشی عصبی حتی زمانی که عملکرد رفتاری عادی به‌نظر می‌رسد، وجود دارد یا خیر.

“دیسلیکسی رشدی معمولاً به‌عنوان یک اختلال فنو‌لوزیک شناخته می‌شود، زیرا به‌دلیل دشواری در ارتباط صداها با واژگان بوجود می‌آید. اما یافته‌های پیشین نشان داده‌اند که می‌توانند مشکلاتی در پردازش بصری نیز وجود داشته باشد، به‌ویژه برای محرک‌های پیچیدهٔ دنیای واقعی مانند اشیاء و چهره‌ها. ما می‌خواهیم بررسی کنیم آیا این چالش‌های پردازشی بصری در دیسلیکسی رشدی با فرآیندهای عصبی متمایز در مغز مرتبط هستند یا نه،” گفت برنت پیچفورد، نویسندهٔ مطالعه و پژوهشگر پسادکتری در دانشگاه KU Leuven.

پژوهشگران بر چگونگی شناسایی اشیای غیرزبانی توسط مغز متمرکز شدند. آن‌ها صورت‌ها و خانه‌ها را به‌عنوان محرک انتخاب کردند، زیرا این اشیاء نیازمند پردازش اطلاعات بصری پیچیده بدون دخالت زبان هستند. این کار به تیم امکان داد تا پردازش بصری را از پردازش فنو‌لوزیک یا گفتاری جدا کنند.

این مطالعه شامل ۶۲ شرکت‌کنندهٔ بزرگسال بود. نمونه شامل ۳۱ فرد با سابقه دیسلیکسی و ۳۱ خوانندهٔ معمولی می‌شد. پژوهشگران اطمینان حاصل کردند که گروه‌ها از نظر ویژگی‌های جمعیتی کلیدی مانند سن، جنسیت و هوش عمومی متقابل‌پوشانی داشته باشند. تمام شرکت‌کنندگان تحت آزمون بینایی قرار گرفتند تا از داشتن وضوح بصری عادی اطمینان حاصل شود.

شرکت‌کنندگان در یک وظیفهٔ تطبیق شرکت کردند در حالی که فعالیت مغزی آن‌ها ضبط می‌شد. پژوهشگران از الکتروانسفالوگرافی (EEG) استفاده کردند، روشی که فعالیت الکتریکی را از طریق یک کلاه‌پوش حاوی الکترودهای قرار داده‌شده بر روی پوست سر شناسایی می‌کند. این تکنیک امکان اندازه‌گیری دقیق زمان‌بندی پاسخ‌های مغزی را فراهم می‌سازد.

پژوهشگران به‌ویژه به دو سیگنال الکتریکی به نام پتانسیل‌های مرتبط با رویداد (event‑related potentials) علاقه‌مند بودند. اولین سیگنال با نام N170 شناخته می‌شود. این سیگنال معمولاً حدود ۱۷۰ میلی‌ثانیه پس از مشاهدهٔ یک تصویر به اوج می‌رسد. این مؤلفه مرحلهٔ اولیهٔ رمزگذاری ساختاری را منعکس می‌کند، جایی که مغز یک شیء را به‌عنوان چهره یا ساختمان دسته‌بندی می‌نماید.

دومین سیگنال با نام N250 شناخته می‌شود. این پتانسیل بین ۲۳۰ تا ۳۲۰ میلی‌ثانیه به اوج می‌رسد. N250 به مرحلهٔ بعدی پردازش مرتبط است. این پتانسیل نشان‌دهندۀ تلاش مغز برای شناسایی هویت خاص یا «تمایز» یک شیء از سایر اشیای همان دسته است.

در طول آزمایش، شرکت‌کنندگان جفتی از تصاویر را بر روی صفحهٔ کامپیوتر مشاهده کردند. ابتدا یک تصویر «نمونه» ظاهر شد و سپس وقفه‌ای کوتاه به‌وجود آمد. سپس تصویر دوم «مقایسه» نمایش داده شد. شرکت‌کنندگان باید تصمیم می‌گرفتند که آیا تصویر دوم همان هویت تصویر اول را نشان می‌دهد یا خیر.

“مطالعه بر تشخیص شیء درون‌دسته (مانند تشخیص یک خانه از خانهٔ دیگر) تمرکز کرد، عمدتاً به این دلیل که خواندن شامل کلمات بصری است،” پیتچفورد به PsyPost گفت. “اغلب مطالعهٔ این فرآیندهای بصری دشوار است، زیرا خواندن همچنین شامل پردازش صدا نیز می‌شود.”

پژوهشگران همچنین کیفیت بصری تصاویر را دست‌کاری کردند. در برخی آزمون‌ها از تصاویری استفاده شد که تمام اطلاعات بصری را شامل می‌شوند. در آزمون‌های دیگر از تصاویری فیلتر شده استفاده شد که تنها فرکانس‌های فضایی بالا را نشان می‌دهند. فرکانس‌های فضایی بالا جزئیات ریز و لبه‌ها را منتقل می‌کنند که برای تشخیص حروف ضروری هستند.

آزمون‌های باقی‌مانده از تصاویری استفاده کردند که به‌طور‌خاص فرکانس‌های فضایی پایین را نشان می‌دادند. این تصاویر شکل‌های کلی و فرم‌های مبهم را منتقل می‌کنند اما جزئیات ریز را تدارک نمی‌دهند. این دست‌کاری به تیم اجازه داد تا بررسی کند آیا دیسلیکسی شامل نقص‌های خاصی در پردازش جزئیات ریز است یا خیر.

نتایج رفتاری نشان داد که هر دو گروه در انجام وظیفه به‌طور مشابه عمل کردند. بزرگسالان دیسلیکسی به‌طور کلی همانند خوانندگان معمولی دقیق و سریع بودند هنگامی که تشخیص می‌دادند آیا دو چهره یا دو خانه یکسان هستند یا نه. گرچه این گرایش از نظر آماری معنادار نبود، اما نشان می‌داد که خوانندگان دیسلیکسی اندکی در تشخیص دقیق تصاویر با جزئیات بالا کمتر موفق بودند.

با وجود عملکرد رفتاری مقایسه‌پذیر، داده‌های EEG تفاوت‌های عصبی واضحی نشان دادند. پاسخ اولیهٔ مغز، N170، برای هر دو گروه تقریباً یکسان بود. این نشان می‌دهد که رمزگذاری ساختاری اولیهٔ چهره‌ها و اشیاء در دیسلیکسی سالم است. به‌نظر می‌رسد مغز دیسلیکسی اشیاء را به‌سرعت و به‌طور مؤثر همانند مغز معمولی طبقه‌بندی می‌کند.

با این حال، پاسخ N250 در مرحلهٔ بعدی تفاوت معناداری نشان داد. دامنهٔ N250 در گروه دیسلیکسی به‌طور مداوم نسبت به خوانندگان معمولی کاهش یافته بود. این کاهش نشان‌دهندهٔ فعال‌سازی عصبی کمتر در طی فرآیند شناسایی افراد خاص است.

“این اثر از اندازهٔ میان‌به‌بزرگ بوده و حتی پس از کنترل متغیرهای ممکن مانند ADHD، خستگی و تقویت‌های آزمون به آزمون، پایدار بود،” پیتچفورد گفت. “نکتهٔ مهم این است که این اثر برای هر دو نوع محرک چهره و خانه آشکار شد و نشان‌دهندهٔ کلیت آن در سرتاسر دسته‌ها است.”

یافته‌ها حمایت از فرضیهٔ نقص بصری سطح بالا را تقویت می‌کنند. آن‌ها نشان می‌دهند که سازوکارهای عصبی مورد استفاده برای تمایز میان یک شیء و شیء دیگر در دیسلیکسی به‌صورت متفاوتی عمل می‌کنند. این تفاوت حتی زمانی که فرد وظیفه را با موفقیت انجام می‌دهد، وجود دارد.

“نتایج ما نشان می‌دهد که مشکلات خواندن در دیسلیکسی رشدی احتمالاً ناشی از ترکیبی از عوامل است، از جمله برخی جنبه‌های پردازش بصری، و اینکه دیسلیکسی رشدی تنها به دلیل چالش‌های پردازش فنو‌لوزیکی نیست،” پیتچفورد توضیح داد. “ما تفاوت‌های عصبی مرتبط با نحوهٔ تمایز افراد دیسلیکسی بین چهره‌ها یا اشیای مشابه را یافتیم، علیرغم اینکه رفتار آن‌ها یکسان به نظر می‌رسید. این نکته به فرآیندهای بصری خاص در مغز اشاره دارد که ممکن است نقش معناداری در توسعهٔ خواندن و مشکلات خواندن داشته باشند.”

پژوهشگران پیشنهاد می‌کنند که بزرگسالان دیسلیکسی ممکن است از استراتژی‌های جبرانی برای دستیابی به عملکرد رفتاری عادی استفاده کنند. مغزهای آن‌ها ممکن است به مسیرهای عصبی متفاوتی برای شناسایی اشیاء تکیه کنند. این جبران به آن‌ها اجازه می‌دهد تا در وظایف بصری روزمره عملکرد خوبی داشته باشند. اما این مسیر پردازشی جایگزین ممکن است برای نیازهای سریع و حجم‌بالای خواندن کارآمدی کمتری داشته باشد.

“ما بر پایهٔ کارهای قبلی انتظار داشتیم که دقت پایین‌تری در وظایف تمایز بصری در دیسلیکسی مشاهده کنیم،” پیتچفورد گفت. “در عوض، دقت در بین گروه‌ها مشابه بود، اما پاسخ‌های عصبی متفاوت بودند. این نشان می‌دهد که بزرگسالان دیسلیکسی ممکن است برای دستیابی به عملکرد مشابه به مکانیزم‌های عصبی متفاوتی متکی باشند. چون این بزرگسالان سال‌ها تجربهٔ خواندن و شناسایی چهره‌ها و اشیاء دارند، سؤالات مهمی دربارهٔ چگونگی رشد این تفاوت‌های عصبی در طول زمان مطرح می‌شود.”

یکی از محدودیت‌های این مطالعه، پیش‌زمینهٔ تحصیلی شرکت‌کنندگان است. بخش قابل‌توجهی از گروه دیسلیکسی دارای مدرک دانشگاهی بود. این افراد احتمالاً در طول سال‌ها مکانیزم‌های جبرانی قوی‌ای توسعه داده‌اند. این سطح بالای جبران ممکن است عدم وجود نقص‌های رفتاری را توضیح دهد.

ممکن است نمونه‌ای با سطح تحصیلی پایین‌تر، مشکلات رفتاری واضح‌تری در تشخیص بصری نشان دهد. علاوه بر این، این مطالعه بر روی بزرگسالان انجام شد. هنوز مشخص نیست که آیا این تفاوت‌های عصبی در کودکانی که تازه در حال یادگیری خواندن هستند، نیز حضور دارند یا نه.

پیتچفورد همچنین اشاره کرد که “این یافته‌ها به این معنا نیستند که مشکلات فنو‌لوزیکی در دیسلیکسی نا‌مهم هستند. شواهد فراوانی وجود دارد که نقش حیاتی آن‌ها را تأیید می‌کند. بلکه مطالعهٔ ما نشان می‌دهد که عوامل بصری نیز در دیسلیکسی نقش دارند، و اینکه دیسلیکسی به‌احتمال زیاد علت واحدی ندارد. ما دیسلیکسی را به‌عنوان یک وضعیت چندعاملی می‌بینیم که هر دو عامل فنو‌لوزیکی و بصری نقش معناداری ایفا می‌کنند.”

تعیین جدول زمان‌بندی این نقص‌ها گامی ضروری برای پژوهش‌های آینده است. دانشمندان باید مشخص کنند که آیا این تفاوت‌های پردازش بصری پیش از مشکلات خواندن بروز می‌کنند یا ناشی از سال‌ها تجربهٔ متفاوت در خواندن هستند. پژوهشگران همچنین پیشنهاد می‌کنند که این یافته‌ها را با سایر اختلالات مقایسه کنند. برای مثال، مقایسهٔ خوانندگان دیسلیکسی با افرادی که پروسوفاگنوزیا یا کوری چهره دارند، می‌تواند روشن‌کننده باشد.

“گام‌های بعدی در این پژوهش این است که بررسی کنیم آیا تفاوت‌های عصبی که مشاهده کردیم، نشان‌دهندهٔ مکانیزم‌های عمومی بصری است یا پردازش‌های خاص‌تری که به دسته‌های معینی مانند چهره‌ها تعلق دارند،” پیتچفورد توضیح داد. “برای انجام این کار، همان پارادایم را بر روی افراد مبتلا به پروسوفاگنوزیا اعمال خواهیم کرد، کسانی که در شناسایی چهره‌ها دچار مشکل هستند. ما معتقدیم مقایسهٔ نتایج دو گروه روشن خواهد کرد که کدام فرآیندهای بصری به دیسلیکسی و پروسوفاگنوزیا کمک می‌کنند، که هر دو به‌طور سنتی به‌عنوان ناشی از چالش‌های خاص در حوزه‌های مختلف (خواندن در مقابل شناسایی چهره) تلقی می‌شوند.”

مطالعهٔ «پردازش عصبی متمایز زمینهٔ ادراک بصری چهره و شیء در دیسلیکسی» توسط برنت پیچفورد، هلن دوویلز و هیدا ماریا سیگوردوتیر نوشته شده است.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.