سرنوشت جهان در خطر است،
فراتر از سرفصل‌ها قدم بگذارید.

0

امنیت ملی. برای افراد داخلی. توسط افراد داخلی.

کاهش هنر عملیات: داستان یک بازی استراتژیک چین

مارکو لیونز

کاهش هنر عملیات: داستان یک بازی استراتژیک چین

نقشه‌برداران امروزی در به‌کارگیری صحیح هنر عملیات در جنگ‌های مقیاس بزرگ دچار مشکل‌اند — و دلیل این مشکل را به‌طور کامل درک نمی‌کنند. برای درک تمام میزان از دست رفتن فهم هنر نظامی کلاسیک، تجربهٔ مستقیم در یک بازی جنگی سطح استراتژیک در مقابل یک تیم سرخ انسانی لازم است.

قرن ۲۱ شاهد تجدید شعله‌ور شدن رقابت میان قدرت‌های بزرگ بوده است؛ صحنهٔ هند‑اقیانوسیه به‌عنوان نقطهٔ مرکزی برای رقابت ژئوپولیتیک بین ایالات متحده و چین ظهور کرده است. پیچیدگی فزایندهٔ جنگ، که با پیشرفت‌های سریع تکنولوژیک و ظهور عملیات‌های چندبُعدی همراه است، تقاضاهای بی‌سابقه‌ای را بر برنامه‌ریزان و استراتژیست‌های نظامی تحمیل می‌کند. کلید برآورده‌کردن این نیازها به‌کارگیری هنر عملیات — رشتهٔ حیاتی که استراتژی را به تاکتیک پیوند می‌دهد — بستگی دارد. هنر عملیات، که هم در سنت‌های غربی و هم در سنت‌های شوروی مفهوم‌سازی شده است، چارچوبی برای ترجمهٔ اهداف استراتژیک به اقدام‌های هماهنگ در فضاهای عملیات وسیع و بازه‌های زمانی فراهم می‌آورد.

اگرچه هنر عملیات نقش بنیادین دارد، بازی‌سازی‌های اخیر — به‌ویژه در سناریوهای شبیه‌سازی جنگ با چین — کاهش نگران‌کننده‌ای را در فهم و به‌کارگیری هنر عملیات در نیروهای مسلح آمریکا و متحدانش نشان داده‌اند. مفاهیمی همچون نقاط تصمیم‌گیرنده و مراکز ثقل، که در سندهای مشترک همچنان جایگاهی دارند، گاهی به‌درستی درک نمی‌شوند، به‌صورت نادرست به‌کار می‌روند یا به‌کل نادیده گرفته می‌شوند. پیامدهای این موضوع صرفاً نظری نیستند: شکست در طراحی عملیات می‌تواند به فلج شدن استراتژیک و شکست منجر شود، حتی برای نیروهای پیشرفته‌ترین فناوری.

توانایی در هنر عملیات با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد که ایالات متحده از برنامه‌ریزی برای جنگ‌های بزرگ به عملیات‌های مقیاس کوچکتر، مانند مبارزه با شورش، منتقل شد، کاهش یافت. این روند کاهش هنوز ادامه دارد. این مسیر نزولی به‌خوبی از طریق یک بازی جنگی محرمانه، توسط انسان قضاوت‌شده در سال ۲۰۲۲ وزارت دفاع آمریکا که یک درگیری ۲۰۳۴ شامل ایالات متحده، چین و فیلیپین را شبیه‌سازی می‌کرد، قابل مشاهده است. با استناد به سندهای مشترک ایالات متحده، موارد تاریخی، تجزیه و تحلیل‌های متخصصان و تجربهٔ مستقیم در این بازی جنگی، استدلال می‌کنم که عدم توانایی در شناسایی و بهره‌برداری از نقاط تصمیم‌گیرنده در رابطه با مراکز ثقل دشمن، کارایی عملیات نیروهای مشترک را تضعیف می‌کند. برنامه‌ریزان باید نقش‌های کلیدی ادغام، تجمیع (mass) و همزمان‌سازی (synchronization) را درک کنند و موانع شناختی — مانند روال‌گرایی و نقص تخیل — که مانع تسلط به سندهای مشترک می‌شوند را شناسایی و رفع نمایند. فرصتی برای احیای هنر عملیات به منظور مواجهه با چالش‌های جنگ‌های معاصر و آینده وجود دارد.

پایه‌های نظری: هنر عملیات، نقاط تصمیم‌گیرنده، و مراکز ثقل

هنر عملیات، نقاط تصمیم‌گیرنده و مراکز ثقل ستون فقرات فکری طراحی و اجرای کمپین‌های مدرن نظامی را تشکیل می‌دهند. این مفاهیم چارچوبی برای پیوند اهداف استراتژیک با اقدامات تاکتیکی فراهم می‌کنند و اطمینان می‌دهند که تمام سطوح عملیات نظامی به‌صورت هماهنگ پیش می‌روند. با درک پایه‌های نظری هنر عملیات، فرماندهان می‌توانند بهتر تلاش‌ها را همگام‌سازی کرده و از فرصت‌های میدانی بهره‌برداری کنند.

هنر عملیات: پل‌زن بین استراتژی و تاکتیک

در تفکر نظامی ایالات متحده، هنر عملیات (که در اندیشهٔ نظامی فرانسه به عنوان اپراتیک شناخته می‌شود) سطح واسط حیاتی بین استراتژی و تاکتیک را اشغال می‌کند. این مفهوم به فرماندهان امکان می‌دهد تا کمپین‌های وسیع‌دامنه را بر پایهٔ اهداف استراتژیک، با هماهنگی نیروها و اقدامات مختلف، برنامه‌ریزی کنند. پیدایش سطح عملیاتی پاسخی بود به محدودیت‌های تمایزهای دودویی سنتی بین استراتژی و تاکتیک، مخصوصاً با افزایش مقیاس و کشندگی جنگ در قرن بیستم.

سطح عملیاتی دیدگاهی متمیز ارائه می‌دهد که به عمل‌کنندگان امکان شناسایی مشکلات و راه‌حل‌هایی را می‌دهد که در سطوح تاکتیک یا استراتژیک به‌قابلیت مشاهده نیستند. به‌کارگیری موفق این سطح نه تنها به ساختار سازمانی مناسب نیاز دارد، بلکه به سامانه‌های چابکی که قادر به سازگاری و هماهنگی سریع باشند نیز وابسته است. هنرمند عملیات با دقت اقدامات را در ترتیب معینی می‌چینند، از فرصت‌های به‌موقع بهره می‌گیرند و سرعت عملیات را حفظ می‌کنند. با این کار، توانایی دشمن در پاسخ مؤثر را مختل می‌کنند و سیستم یکپارچه‌سازی شدهٔ حریف را تضعیف می‌کنند.

نقاط تصمیم‌گیرنده در سندهای مشترک

در سندهای مشترک ایالات متحده، نقاط تصمیم‌گیرنده محور اصلی طراحی و اجرای کمپین‌ها هستند. نشریهٔ مشترک ۵‑۰، برنامه‌ریزی مشترک، یک نقطهٔ تصمیم‌گیرنده را به‌عنوان «مکان کلیدی، رویداد کلیدی، عامل بحرانی یا عملکردی که هنگام اقدام بر آن، به فرماندهان امکان می‌دهد برتری واضحی نسبت به دشمن به‌دست آورند یا به‌طور ملموس به موفقیت منجر شوند» تعریف می‌کند. این‌ها اهداف دلخواه یا فرصت‌های زودگذر نیستند؛ بلکه گره‌های عملیاتی مهم — فیزیکی، مفهومی یا عملکردی — هستند که سرنوشت یک کمپین می‌تواند به آن‌ها وابسته باشد.

همچنین مفهوم «اقدام بر روی» در تعریف مطرح است. این تمایز نشان می‌دهد که نقاط تصمیم‌گیرنده تنها زمانی اهمیت می‌یابند که بر روی آن‌ها عملی انجام شود — به این معنا که ارزش آن‌ها در توانایی تغییر مسیر کمپین از طریق مداخله یا مداوم بودن است.

به‌صورت انتقادی، نقاط تصمیم‌گیرنده نسبت به مرکز ثقل دشمن تعریف می‌شوند. آن‌ها به‌عنوان سنگرهای میانی یا پیوندها عمل می‌کنند که تسخیر یا خنثی‌سازی آن‌ها به‌تدریج توانایی مقابلهٔ دشمن را کاهش می‌دهد. همان‌طور که جفری ای. اسپرینگمن بیان می‌کند، نقاط تصمیم‌گیرنده به‌عنوان اهداف میانی عمل می‌کنند که ترتیب مناسب آن‌ها امکان می‌دهد نیروهای دوستانه به‌تدریج به مرکز ثقل دشمن نزدیک شوند و در نهایت آن را خنثی کنند. این نکتهٔ اساسی نیاز به طراحی عملیاتی عمدی دارد که در آن نقاط تصمیم‌گیرنده به‌صورت هدفمند به اهداف استراتژیک پیوند یابند.

مراکز ثقل: ریشه‌های کلوزاویسی و کاربرد عملیاتی

مرکز ثقل همچنان عنصری بنیادی، اگرچه مورد بحث است، در سندهای مشترک باقی می‌ماند. برنامه‌ریزی مشترک مرکز ثقل را به‌عنوان «منبع قدرتی که نیروی اخلاقی یا فیزیکی، آزادی عمل یا اراده برای اقدام را فراهم می‌کند» تعریف می‌کند. با استناد به کلوزاوز، مرکز ثقل به‌عنوان نقطهٔ کلیدی توانایی مقاومت یا قدرت‌پذیری حریف تصور می‌شود، چه یک نیرو مستقر، یک شبکه لجستیکی حیاتی، یا ارادهٔ سیاسی یک جامعه.

شناسایی مرکز ثقل حریف پایه‌ای برای طراحی عملیاتی است که اهداف استراتژیک را به راه‌حل‌های عملیاتی و وسایل تاکتیک پیوند می‌دهد. اما همان‌طور که اسپرینگمن هشدار می‌دهد، عدم برقراری ارتباط واضح میان مأموریت‌ها، نقاط تصمیم‌گیرنده و مرکز ثقل منجر به ناسازگاری عملیاتی و پراکنده شدن تلاش‌ها می‌شود. رویکردی که بر مرکز ثقل تمرکز دارد، هم‌زمان به تسلط بر سندهای مشترک و تخیل عملیاتی برای وفق دادن به شرایط متغیر نیاز دارد.

کاهش هنر عملیات: بینش از بازی جنگی ۲۰۳۴ ایالات متحده‑چین‑فیلیپین

کاهش هنر عملیات در برنامه‌ریزی نظامی مدرن به‌طور فزاینده‌ای مشهود است، به‌ویژه هنگام ارزیابی آن در برابر پیچیدگی‌های بازی‌های استراتژیک که حریفان همتا مانند چین را شامل می‌شوند. همان‌طور که منطقهٔ هند‑اقیانوسیه به‌عنوان مرکز رقابت قدرت‌های بزرگ می‌شود، توانایی تبدیل استراتژی به عملیات مؤثر و همزمان‌سازی آن در حوزه‌های متعدد بیش از پیش حیاتی — و در عین حال چالش‌برانگیز — است.

بررسی کلی بازی جنگی و نتایج

یک بازی جنگی اخیر وزارت دفاع آمریکا، سناریوی فرضی یک درگیری ۲۰۳۴ شامل نیروهای ایالات متحده، چین و فیلیپین را شبیه‌سازی کرد. در این سناریو، ارتش آزادی‌بخش چین پس از پیروزی فرضی بر تائیوان دو سال پیش، فیلیپین را اشغال کرد و نیروی آبی رهبری‌شده توسط آمریکا به‌عنوان واکنش به این ارتش پاسخ داد. علیرغم دارایی‌های هوایی و دریایی قابل‌توجه، نیروهای آبی به‌طور تصمیم‌گیرانه توسط ارتش آزادی‌بخش چین شکست خورد؛ این نیرو به‌سرعت نقاط کلیدی استراتژیک در فیلیپین میانی را تصرف و تثبیت کرد.

تحلیل شکست‌ها

شکست نیروهای آبی به‌دلیل برتری فناورانه یا کمبود منابع نبود. بلکه ناشی از نقص‌های اساسی مفهومی و رویه‌ای در به‌کارگیری هنر عملیات بود. برنامه‌ریزان آبی بارها نقطهٔ تصمیم (لحظه‌ای که نیاز به انتخاب دارد) را با نقطهٔ تصمیم‌گیرنده (عمل یا مکان‌هایی که تأثیر اساسی بر موفقیت کمپین دارند) اشتباه گرفتند، نتوانستند خطوط تلاش خود را به مرکز ثقل عملیاتی دشمن مرتبط کنند و نیروی رزمی خود را در خطوط عملیات متعدد، کم‌یکپارچه پخش کردند. عدم وضوح و تمرکز باعث عدم متمرکز شدن اثرات در مکان‌ها و زمان‌های تصمیمی شد و ابتکار عمل را به ارتش آزادی‌بخش چین واگذار کرد.

در مقابل، ارتش آزادی‌بخش چین خطوط داخلی را بهره‌برداری کرد، فرودگاه‌ها و نقاط بحرانی دریایی را تصرف کرد و به‌سرعت شبکه‌های ضد‌دسترسی/منطقه‌ای (anti‑access/area‑denial) را برقرار کرد و دستاوردهای عملیاتی خود را با سرعت شگفت‌آوری تجمیع کرد. این نتایج به‌طور قابل‌توجهی با نتایج مطالعات تاریخی مانند مقالهٔ مایکل دی. هرِدیا دربارهٔ عملیات طوفان صحرایی (Operation Desert Storm) در سال ۱۹۹۵ که موفقیت آن به‌دلیل شناسایی واضح مرکز ثقل ارتش عراقی، ترتیب اقدامات علیه نقاط تصمیم‌گیرنده (به‌خصوص مراکز لجستیک و ردیف‌های فرماندهی) و تعادل بین عملیات تهاجمی و دفاعی برای جلوگیری از تکمیل زودرس بود، مشابهت دارد.

پیامدهای گسترده

شکست‌های مشاهده‌شده در این بازی جنگی صرفاً به‌دلیل رویه نبود؛ بلکه ریشه‌های شناختی عمیقی داشتند. تجزیه و تحلیل پس از بازی نشان داد که برنامه‌ریزان به‌صورت پیش‌فرض به پارادایم‌های مبارزه با شورش و عملیات پایداری روی می‌آورند، که بر فرآیند، ریسک‌گریزی و ایجاد حمایت‌های طولانی‌مدت تمرکز دارد و به‌جای مانور، ابتکار و سازگاری سریع، اولویت می‌دهد. واضح است که شرکت‌کنندگان در بازی، از تجربه‌های پیشین حرفه‌ای خود در افغانستان و عراق و همچنین آموزش نظامی قبلی در عملیات کم‌شدت بهره‌برداری می‌کردند. این اینِرژی شناختی با عدم توانایی در تمایز بین نیازهای عملیات کم‌شدت و جنگ‌های مقیاس بزرگ ترکیب شد، که منجر به ناتوانی در هماهنگی تلاش‌ها و فلج استراتژیک شد.

این نتایج با تحلیل جیمز لیسی دربارهٔ بازی‌سازی‌های معاصر که دشواری‌های مداوم در شناسایی و بهره‌برداری از نقاط تصمیم‌گیرنده و مراکز ثقل در درگیری‌های هم‌پیکر و شدت‌بالا را نشان می‌دهد، هم‌راستاست. کمبود هنر عملیات مشاهده‌شده در این بازی، نمایانگر چالش‌های گسترده‌تری است که برنامه‌ریزان و فرماندهان نیروهای مشترک امروز با آن مواجه‌اند. من این را می‌دانم زیرا خودم یکی از برنامه‌ریزان نیروی آبی بودم.

توانمندسازی اقدام تصمیمی: ادغام، تجمیع و همزمان‌سازی

هنر عملیات مؤثر به ادغام یکپارچه، تجمیع و همزمان‌سازی نیروهای نظامی برای ایجاد اثرات تصمیمی در نقاط حیاتی وابسته است. این اصول بنیادین، ریشه در سندهای مشترک دارند و برای تبدیل اقدامات پراکنده به موفقیت جامع‌در‑سطح‑کمپین ضروری‌اند.

ادغام، همان‌طور که در نشریهٔ مشترک ۱، سند نیروهای مسلح ایالات متحده تعریف می‌شود، “چیدمان نیروهای نظامی و اقدامات آن‌ها به‌طوری که یک نیروی کلی کارآمد به‌عنوان یک کل عمل کند” می‌باشد. این اصل به‌معنی ایجاد تجمیع و برتری نسبی در نقاط تصمیمی است، به‌طوری که نیروها به‌عنوان یک کل یگانه عمل کنند نه به‌عنوان بخش‌های پراکنده. در بازی‌ جنگی، تلاش‌های نیروهای آبی به‌صورت عملیات سریالی و جداگانه — مداخله هوایی، سپس حملات دریایی، سپس عملیات زیردریایی — انجام شد؛ هر کدام به‌تنهایی اجرا می‌شد و نه به‌عنوان بخشی از یک تلاش همزمان. این تکه‌تکه‌سازی مانع هم‌افزایی عملیاتی شد و به حریف اجازه داد شکاف‌های عملیاتی را بهره‌برداری کند.

تحلیل مارک لِگار نشان می‌دهد که تجمیع نه صرفاً انبارش منابع است، بلکه به‌کارگیری متمرکز قدرت جنگی در نقطه و زمان تصمیمی، از طریق ادغام و همزمان‌سازی، می‌انجامد. شکست نیروهای آبی در تجمیع اثرات در بازی، پیامد مستقیم ادغام ناکافی و عدم وجود اهداف عملیاتی واضح بود. بدون درک همزمانی نقاط تصمیمی، تلاش‌ها در خطوط عملیات متعددی که به‌هم پیوسته نبودند، پراکنده شد و اثرگذاری نداشت.

همزمان‌سازی به عنوان “چیدمان اقدامات نظامی در زمان، فضا و هدف برای تولید حداکثر قدرت نسبی جنگی در مکان و زمان تصمیمی” تعریف می‌شود. کلید ال‑لونگ هشدار می‌دهد که اقدامات غیر همزمان — حتی اگر به‌تنهایی مؤثر باشند — اگر به‌سوی اهداف عملیاتی هدایت نشوند، به‌سرایت می‌پردازند. در بازی‌ جنگی، عدم همزمان‌سازی به ارتش آزادی‌بخش چین اجازه داد تا از شکاف‌های عملیاتی بهره‌برداری کند، دستاوردهای سرزمینی خود را تجمیع کند و با سرعت و کارایی اهداف کمپین را محقق سازد.

در صورت اجرای صحیح، ادغام، تجمیع و همزمان‌سازی به هنرمند عملیات این امکان را می‌دهد تا شرایطی برای بهره‌برداری از نقاط تصمیمی ایجاد کرده و به‌تدریج مرکز ثقل دشمن را هدف بگیرد. نادیده‌گیری این اصول، همان‌طور که در بازی‌ جنگی دیده شد، منجر به فلج عملیات، از دست رفتن قدرت جنگی و شکست می‌شود.

موانع شناختی: نقص تخیل و رویه‌گرایی

موانعی مانند نقص تخیل و تکیه بیش از حد بر رویه‌های ثابت — دو تمایلات انسانی قابل درک — بارها مانع برنامه‌ریزی و اجرای مؤثر عملیات در جنگ شده‌اند. زمانی که سندهای نظامی ایست می‌مانند و رویه‌ها بدون انتقاد دنبال می‌شوند، سازمان‌ها سفت می‌شوند و رهبران خلاقیتی که برای سازگاری با تهدیدهای میدانی متغیر و محیط‌های عملیاتی پیچیده لازم است، از دست می‌دهند.

رویه‌گرایی و ایستایی سندی

نقص عمیق‌تری از تخیل عملیاتی زمینه‌ساز نقص‌های سندی و رویه‌ای مشاهده‌شده در بازی‌ جنگی است. چارلز دی. آلن استدلال می‌کند که مفاهیم عملیاتی قوی باید فرضیات را به چالش بکشند، مسیرهای نادیده‌گرفته‌شده را جستجو کنند و دیدگاه‌های جامع را اتخاذ نمایند تا از شکست عملیاتی جلوگیری کنند. در بازی‌ جنگی، ابهام مستمر بین سطوح استراتژیک و عملیاتی به‌عنوان تلاش مکرر برای تعریف مجدد ماهیت جنگ در سطح عملیاتی ظاهر شد؛ این امر سلسله مراتب برنامه‌ها را کاهش داد، اقدام تصمیمی را به تعویق انداخت و منجر به اعمال منطقی اما بدون تأثیر جمعی عملیاتی شد.

شباهت‌های تاریخی و دروس معاصر

تحلیل تاریخی، مانند مطالعهٔ هرِدیا دربارهٔ عملیات طوفان صحرایی (Operation Desert Storm) و یادآوری‌های افسران در سال‌های پس از ۱۹۹۱، اهمیت عناصر طراحی عملیاتی — مثل مرکز ثقل، نقاط تصمیم‌گیرنده، نقطهٔ اوج، پیوند، ترتیب و خاتمهٔ درگیری — را حتی در مواجهه با جنگ‌های دریایی و شدت‌بالا مانند جنگ آینده بر سر فیلیپین تأکید می‌کند. این دروس صرفاً رویه‌ای نیستند؛ بلکه به‌طور بنیادی شناختی‌اند: هنر عملیات مؤثر نیازمند تسلط بر سندها و آمادگی برای نوآوری و سازگاری تحت فشار است.

کاهش چشم‌انداز عملیاتی

کاهش هنر عملیات محدود به نیروی مسلح ایالات متحده نیست. نظریه‌پردازان نظامی فرانسه نیز به‌این نکته اشاره کرده‌اند که چابکی، تمپو و هماهنگی که برای موفقیت عملیاتی لازم است، اغلب توسط بی‌تحرکی سازمانی و تکیه بیش از حد بر اطاعت از رویه‌ها تضعیف می‌شود. در همین حال، سِث جونز استدلال می‌کند که کارزار اولیهٔ جنگ روسیه‑اوکراین یک مطالعه موردی دربارهٔ نقص هنر عملیات روسیه است. در حالی که سطح عملیاتی امکان شناسایی مشکلات و راه‌حل‌های غیرقابل مشاهده در سطوح دیگر را می‌دهد، موفقیت آن به چابکی و سازگاری سازمان و رهبران وابسته است.

چگونه فناوری می‌تواند کمک کند

فناوری نباید نیاز به تخصص انسانی را جایگزین کند، اما استفاده معقول از آن می‌تواند آن را تقویت کند. فناوری پیشرفته هم‌اکنون حاضر است و احتمالاً به هر‌حوزه‌ای از فعالیت انسانی، از جمله جنگ، گسترش خواهد یافت؛ به همین دلیل ادغام آن در هنر عملیات ضروری است. فناوری مزیتی اساسی در محیط‌های نزاع آینده که نیازمند عملکرد در گره‌های کوچک‌تر و قابل‌زیست‌تر است، فراهم می‌کند. به کارگیری فناوری گامی اساسی برای حفظ و ارتقای توانمندی نظامی در هنر عملیات در درگیری‌های آینده است.

فناوری — به‌ویژه هوش مصنوعی — می‌تواند درک و به‌کارگیری سندها و هنر عملیات را توسط برنامه‌ریزان مشترک در محیط‌های پیچیده و مورد مناقشه به‌طرز چشمگیری بهبود بخشد. در مواجهه با حریفان همتا مانند چین و روسیه، برنامه‌ریزان احتمالاً با نیروهای کوچک‌تر، توزیع‌شده و تحت شرایط شبکه‌ای کاهش‌یافته کار خواهند کرد؛ این امر روش‌های سنتی برنامه‌ریزی را پرریسک‌تر و کمتر مؤثر می‌سازد. ابزارهای پیشرفتهٔ هوش مصنوعی و دیجیتال، از جمله تصویر مشترک زمان‌واقعی از وضعیت عملیاتی، می‌توانند به برنامه‌ریزان کمک کنند تا حجم اطلاعات را مدیریت کرده، کارهای روتین را خودکار سازند و تحلیل‌ها را ارتقا بخشند، تا بتوانند بر روی چالش‌های سطح بالاتر هنر عملیاتی متمرکز شوند.

پردازش خودکار داده‌ها و تحلیل زمین‌شناسی

هوش مصنوعی به‌سرعت مساحت‌های وسیع جغرافیایی را تجزیه و تحلیل می‌کند، زمین‌های کلیدی را شناسایی می‌نماید و حجم عظیمی از داده‌های عملیاتی را ترکیب می‌کند، که این امکان را به برنامه‌ریزان می‌دهد تا بر تصویرسازی میدان جنگ و درک وابستگی‌های چند‑بُعدی متمرکز شوند. الگوریتم‌های پیش‌بینی، که بر پایه داده‌های تاریخی و اطلاعات زمان واقعی عمل می‌کنند، می‌توانند حرکات دشمن را پیش‌بینی کرده و نیازهای لجستیکی را با دقت بیشتری برآورد کنند، که این امر باعث توسعه برنامه‌های اضطراری پیشرفته‌تر می‌شود. این کار به شناسایی بهتر نقاط تصمیم‌گیرنده و خطرات عملیاتی کمک می‌کند.

تحلیل تقویت‌شدهٔ مرکز ثقل

ابزارهای تحلیل شبکه‌ای و شناسایی الگوهای مبتنی بر هوش مصنوعی، روابط پیچیدهٔ بین توانمندی‌های دشمن، نیازهایش و نقاط ضعف را نقشه‌کشی می‌کنند. این سیستم‌ها می‌توانند مراکز ثقل استراتژیک و عملیاتی را برجسته کنند، سناریوهای متعدد اقدامات را شبیه‌سازی کرده و پاسخ‌های دشمن را پیش‌بینی نمایند. این امکان به برنامه‌ریزان می‌دهد تا اهداف و عملیات را به نقاط تصمیم‌گیرنده و مراکز ثقل پیوند دهند. در صورت استفاده صحیح، ابزارهای هوش مصنوعی می‌توانند بار شناختی بر تصمیم‌گیرندگان نظامی و برنامه‌ریزان را کاهش دهند.

پشتیبانی‌شده توسط هوش مصنوعی تصمیم‌گیری و تجسم

ابزارهای پشتیبانی تصمیم‌گیری مبتنی بر هوش مصنوعی، جدول زمانی‌های عملیاتی، نیازهای منابع و روابط فضایی — از جمله ویژگی‌های فیزیکی میدان جنگ — را تجزیه و تحلیل می‌کنند تا نقاط تصمیم‌گیرنده را پیشنهاد دهند و عملیات را همزمان‌سازی کنند. بسترهای تجسم پیشرفته به برنامه‌ریزان کمک می‌کنند تا درک کنند چگونه اهداف، نقاط تصمیم‌گیرنده و مراکز ثقل در طول زمان و فضا به‌هم متصل هستند. این پلتفرم‌ها همچنین نمای‌های واضح و تعاملی از مسایل پیچیده ارائه می‌دهند.

مدیریت اطلاعات

هوش مصنوعی اطلاعات را فیلتر و اولویت‌بندی می‌کند، خلاصه‌های هوشمند اطلاعات را تولید می‌کند و سندها و درس‌های آموخته را سازماندهی می‌کند، که این کار بار شناختی را کاهش داده و اطمینان می‌دهد که برنامه‌ریزان بر مواردی که برای موفقیت مأموریت حیاتی‌اند — مانند توانایی شناسایی سریع، اولویت‌بندی و اقدام بر اطلاعات و وظایف تصمیمی — تمرکز کنند. علاوه بر این، با ارائه ارزیابی‌های عینی مبتنی بر داده، هوش مصنوعی می‌تواند به کاهش تعصبات شناختی انسانی که اغلب در تصمیم‌گیری‌های پر فشار و پیچیده رخ می‌دهد، کمک کند.

برنامه‌ریزی توزیع‌شده و همکاری

پلتفرم‌های مبتنی بر ابر با هوش مصنوعی داخلی امکان همکاری تیم‌های پراکنده جغرافیایی را فراهم می‌آورند، برنامه‌ها را همزمان‌سازی کرده و حتی در شرایط شبکه‌ای کاهش‌یافته، یکنواختی حفظ می‌کنند. به‌عنوان مثال، حتی در تمرینات زمان صلح، محدودیت در امکانات انتقال یا تراکم شبکه می‌تواند باعث تاخیر بالا و پهنای باند محدود شود، که منجر به کاهش سرعت انتقال داده‌ها و محدود کردن همکاری زمان‌واقعی و دسترسی به نقشه‌های عملیاتی مشترک دیجیتال می‌شود. افزایش نفوذهای شبکه‌ای، جعل هویت و حملات سایبری می‌توانند سامانه‌های فرماندهی و کنترل مأموریت و نقشه‌های عملیات دیجیتال را نیز تحت‌تاثیر قرار دهند. با این‌حال، با اتصال کافی، بررسی خودکار برنامه می‌تواند خلاها و ناسازگاری‌ها را شناسایی کرده و برنامه‌ریزی عملیاتی مستحکم‌تری را پشتیبانی کند. پلتفرم‌های ابری و هوش مصنوعی برنامه‌ریزی توزیع‌شده را از طریق مدیریت داده‌های قوی، تحلیل خودکار، پردازش محلی و ابزارهای همکاری مقاوم فراهم می‌کنند — که به‌طور مستقیم خطرات عملیاتی ناشی از کاهش شرایط شبکه را کاهش می‌دهد. سیستم‌های ابری می‌توانند داده‌ها را به‌صورت محلی کش کنند و به‌روز‌رسانی‌ها را در زمان بازیابی متناوب سرویس‌ها و محاسبه لبه‌ای همگام‌سازی کنند، به‌طوری‌که عملکردهای هوش مصنوعی و پردازش داده‌ها حتی در مواجهه با قطعیت اتصال ادامه یابد.

سناریوی نمونه، ملاحظات کلیدی، و یک نکتهٔ هشداردهنده

یک مثال تاکتیکال می‌تواند نشان دهد که چگونه ابزارهای پشتیبانی تصمیم‌گیری مبتنی بر هوش مصنوعی، مدیریت اطلاعات هوش مصنوعی و پلتفرم‌های ابری تقویت‌شده می‌توانند فرماندهی و کنترل عملیات پیچیده را تحول بخشند.

ستاد یک گروه تکاور در حال برنامه‌ریزی یک عملیات تهاجمی چند‑بریگیاد علیه یک حریف همتا است. کارکنان از ابزارهای پشتیبانی تصمیم‌گیری مبتنی بر هوش مصنوعی همچون سیستم هوشمند Maven که گزارش‌های اطلاعاتی زمان واقعی، داده‌های عملیاتی، وضعیت هوایی، حفاظت و لجستیک، و تحلیل زمین را ترکیب می‌کند، استفاده می‌کنند. این ابزار برنامه‌ریزی را تسریع می‌کند و خطاهای ناشی از کارکنان انسانی را با انجام توابع زیر کاهش می‌دهد.

ابتدا، هوش مصنوعی نرخ‌های حرکت پیش‌بینی‌شدهٔ نیروهای دوستانه، اقدامات غیرنظامی در میدان جنگ، واکنش‌های پیش‌بینی‌شدهٔ دشمن و جریان لجستیک را تجزیه و تحلیل می‌کند. این سیستم یک بازهٔ ۱۲ ساعته را شناسایی می‌کند که در آن تأمین سوخت و مهمات در اوج کارآیی خواهد بود و حسگرها می‌توانند در موقعیت‌های مثالی زیر پوشش‌ها قرار گیرند، که این زمان با ورود یک تجهیزات‌پل‌سازی به یک عبورگاه کلیدی رودخانه هم‌زمان است.

سپس، سیستم داده‌های زمین‌شناسی با وضوح بالا و نقشه‌های مواضع دشمن را برهم‌گذار می‌کند و یک دشت باریک را هم‌زمان به‌عنوان نقطهٔ گلوگاه و نقطهٔ تصمیم‌گیرنده برای عملیات شناسایی می‌کند. این سیستم بردهای توپخانه‌ای دشمن را شبیه‌سازی کرده و مسیرهای بهینهٔ واحدهای حرکتی را برای اجتناب از شناسایی و حداکثر پوشش در مسیر به‌سوی نقطه عبور پیشنهاد می‌دهد.

سوم، بر پایه نیت فرمانده و شبیه‌سازی‌های کاملاً خودکار، هوش مصنوعی می‌تواند نقطهٔ تصمیم‌گیرنده را شناسایی کرده و راه‌های بهبود همزمان‌سازی را پیشنهاد دهد. هوش مصنوعی توصیه می‌کند که آتش و حرکت در دشت باریک در بازهٔ شناسایی شده متمرکز شود، جنگ الکترونیک، هوایی و زمینی را همزمان‌سازی کند. همچنین برنامهٔ فریب‌آمیزی برای ثابت نگه‌داشتن نیروهای احتیاطی دشمن دور از نقطهٔ تصمیم‌گیرنده پیشنهاد می‌کند. برنامه‌ریزان با یک نقشهٔ سه‑بعدی دینامیک تعامل می‌کنند که بصورت بصری اهداف، نقاط تصمیم‌گیرنده و مراکز ثقل را به‑هم متصل می‌کند. این بستر به کاربران اجازه می‌دهد زمان‌بندی‌ها، تخصیص منابع را تنظیم کرده و تأثیر مستقیم آن‌ها بر همزمان‌سازی و ریسک بلافاصله مشاهده کنند.

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.