سرانجام شغاد و رستم در شاهنامه فردوسی
تنفّر و انتقامجویی:تنفّر در وجود شغاد نه تنهـا نسبت به رستم بلـکه نسبت به زال به حـدی است که سبب میشود او برادری را بکشد که میداند، دوستدار اوست. چنانکه از همین علاقه رستم به سـود خود بهـره میبرد و به شاه کابل میگوید:
خــواری شــوم ســوی ابُلستان چــه پیش بــرادر، چــه پیش پدر برآشــوبد او را ســر از بهــر مــن
بنالــم ز ســالار کابُلستــان تــرا ناســزا خوانـــمو بَد گُهــر بیایــد بدیــن نامــور شهــر مــن
(ج:1731 /3 ب(4425 -4423 نفرت شغاد به گونهای است که او حتی خود را ایرانی نمیداند و وابستگی خانوادگی و ملّی خویش را به کلی فراموش کرده است. »چنانکه او در همین بیت در گفتوگو با شاه کابل، سرزمین کابلستان را سرزمین مشهور و محبوب خود میداند، نه ایران را! و فردوسی توجّه دقیقی به این موضوع داشته که اجرای نقشه و عمل برادرکشی از کسی برمیآید که پیشترهویّت ملّی و خاندانی خویش را فراموش کرده باشد و میان برادر و بیگانه تفاوتی قایل نباشد« (قبول، .(70 :1388 که مــا نام او از جهــان کــم کنیــم دل و دیــدهی زال پر نُــم کنیـــم(ج:1731 /3 ب(4418
انتقام و تلافی از جمله رفتارهای جبرانی افراد مبتلا به احساس کهتری است. »در حافظهی فرد قدرتطلب هر رخداد کوچک و بزرگی که از دیدگاه او به نوعی توهینآمیز بوده یا هر چیزی که خاطر او را آزرده نموده، در ذهنش حک شده است. این افراد رنجیدگی را هرگز از یاد نمیبرند. حس انتقامجویی از حس آزردگی و رنجش بیشاز حدّ ایشان نشأت میگیرد. اراده و عطش قدرتطلبی، بیماری افراد ضعیف و ناتوانی است که کینهی همه را به دل گرفتهاند و به خاطر ضعف
- زبونی درونی به هیچ انسانی رحم نمیکنند که در واقع ناشی از انزوا و عدم وجود رغبت و علاقهی اجتماعی و هجوم ترس
- ناتوانی اخلاقی است« (اسپربر، .(58 :1379 شغاد به دلیل کینهای که از پدر و برادر دارد، در کل داستان مترصّد بهانهای است تا از ایشان انتقام گیرد و بدینگونه حقارتها و عیبهای درونی و روانی خویش را تشفّی بخشد.